محل تبلیغات شما




بعد تو. - شعر دفاع مقدس (19) - غزل - رضا شیبانی

بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای شهید مهدی باکری


همچنان بعد سال ها .دهه ها می رود پیکرت به اقیانوس
با تو این رود غرق در رویا بی تو این خاک دفن در کابوس
از تو عکسی تمام رخ مانده روی دیوار های "شط رنجی"
مات لبخند زنده ات شده اند خیل شطرنج بازهای عبوس
ماهرویان پلنگمان کردند برجسازان کلنگمان کردند
بعد تو رنگ رنگمان کردند عده ای تاجر پر طاووس
این یکی رهن بانک های رباست آن یکی هم "به رهن میکده هاست"
حال و روز برابری دارد چفیه ی ما و خرقه ی سالوس
مثل اصحاب کهف برگرد و مردمی کن شب سگی مان را
غم ندارم از اینکه خواهد شد سکه ام مال عهد دقیانوس
رضا شیبانی

شهید زنده - شعر دفاع مقدس () - غزل - اصغر عظیمی مهر

بسم الله الرحمن الرحیم
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))
خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))
بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند
قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟
می پری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری - نمی دانم - حسابت کرده اند
اصغر عظیمی مهر

ادبیات پایداری. - شعر دفاع مقدس (17) - چهارپاره - سعید بیابانکی

بسم الله الرحمن الرحیم
دور تا دور حوض خانه ی ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال ،حوض خانه ی ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود .
سعید بیابانکی

كلافه‌ - شعر دفاع مقدس (16) - غزل - عبّاس

بسم الله الرحمن الرحیم

خواب دیدی شبی كه جلّادان، فرش‌ دار الخلافه‌ات كردند
گردنت را زدند با ساتور ، به شهیدان اضافه‌ات كردند
می‌خروشیدی: اینكه می‌بینید شیمیایی است، مومیایی نیست
نه! ابو الهول ها نفهمیدند، متهم به خرافه‌ات كردند
چارده سال می‌شود . یا نه! چارده قرن، سخت می‌گذرد
بی‌قراری مكن، خبر دارم، سرفه‌ها هم كلافه‌ات كردند
زخم ها ماسک های اكسیژن، چه می‌آید به صورتت مؤمن!
تو بدانی اگر كه تاول ها چقدر خوش‌قیافه‌ات كردند
شهرها برج مست می‌سازند، بُرج ها بُت‌پرست می‌سازند
شرق ما حیف، غرب وحشی شد، محو در دودِ كافه‌ات كردند
(فكر بال تو را نمی‌كردند)، روح ترخیص می‌شد از بدنت
و تو بالای تخت می‌دیدی، كفنت را ملافه‌ات كردند
جا ندارند در هبوط خزه، سروها - جمله‌های معترضه-
زود رفتی به حاشیه،‌ای متن! زود حرف اضافه‌ات كردند
عبّاس

پر از زخم - شعر دفاع مقدس (15) - غزل - محمّد مهدی سیّار

بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز ماتم زن های خون جگر شده را
هنوز داغ پدرهای بی پسر شده را
کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد
ز یاد، خاطره ی باغ شعله ور شده را
کسی نبرده ز خاطر ، نه صبح رفتن را
نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را
نه آهِ مانده بر آیینه های کهنه ی شهر
نه داغ های هر آیینه تازه تر شده را
جنازه ها که می آمد هنوز یادم هست
جنازه های جوان ، کوچه های تر شده را
نه ، این درخت پر از زخم ، خم نخواهد شد
خبر برید دو سه شاخه تبر شده را
محمّد مهدی سیّار

کوچه ها - شعر دفاع مقدس (14) - دوبیتی - سیّد حبیب نظاری

بسم الله الرحمن الرحیم
گرفتند انتقام کوچه ها را
شکستند ازدحام کوچه ها را
سفرکردند و ما با نیشخندی
عوض کردیم نام کوچه ها را
 سیّد حبیب نظاری

نخل ایثار - شعر دفاع مقدس (13) - نیمایی - سیّد حسن حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

دلا دیدی آن عاشقان را؟
جهانی رهایی در آوازشان بود
و در بند حتی
قفس شرمگین از شکوفایی شوق پروازشان بود:
پیام آورانی که در قتلگاه ترنم
                  سرودن -علی رغم زنجیر-
                                  اعجازشان بود!
به سرسبزی نخل ایثار
به این آیه های تناور
دلا گر نه ای سنگ٬
                      ایمان بیاور!


سیّد حسن حسینی

سردرگم و حیران - شعر دفاع مقدس (12) - غزل - حمیدرضا حامدی

بسم الله الرحمن الرحیم
دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش. کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه ی مینش را
استخوانهای نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را؟
بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را.
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت اگر چهره ی شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را

***
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز!
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح.
ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟
حمیدرضا حامدی

نشان - شعر دفاع مقدس (11) - رباعی

بسم الله الرحمن الرحیم
یعقوب بیا که کاروان آمده است
از یوسف بی نشان نشان آمده است

فرزندانت درست گفتند به تو
پیراهن و مشتی استخوان آمده است
؟؟؟؟

گریز - شعر دفاع مقدس (10) - چهارپاره - سید حمیدرضا برقعی

بسم الله الرحمن الرحیم
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
خیمه تاریک شد، و این یعنی
روضه‌خوان گفت از شب آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب
عشق چشمان خویش را بسته است
ما سحر قصد آسمان داریم
از زمین راه کربلا بسته است
خشک می‌شد گلوی او کم‌کم
روضه‌خوان تشنه بود در باران
یک نفر استکان آب آورد
السلام علیک یا عطشان
استکان را بلند کرد ، ولی
عکس یک مشت روی آب افتاد
مشک لرزید و محو شد کم‌کم
اشک سید که توی آب افتاد
***
نفست گرم روضه‌خوان! آن شب
دل به دریای آن نگاه زدی
دم گرفتی میان خون خودت
چه گریزی به قتلگاه زدی
سید حمیدرضا برقعی

 

غبار و خون و باروت - شعر دفاع مقدس (9) - غزل - رضا علی‌اکبری

بسم الله الرحمن الرحیم
خیابان، دوربین و آب و قرآن، . اولین برداشت
کسی در صحنه خم شد، ساک خود را از زمین برداشت
تریبون‌ها ـ پر از احساس ـ رفتن را هجی کردند
تمام شهر را آوازهای آتشین برداشت
بیا ای لشگر صاحب زمان آماده باش» اکنون
وطن یا دین؟ برای هردو باید تیغ کین برداشت
در این‌جا ـ صحنه‌ی دوم ـ غبار و خون و باروت است
کلاش کهنه را بازی‌گر ما با یقین برداشت
دل‌اش در بند بود و . بند پوتین خودش را بست
قدم‌های خودش را عاشقانه تا کمین برداشت
ـ شروع جلوه‌ی ویژه‌ ـ شب و مین، کاوش و . می‌ریخت
اناری دانه‌دانه خون خود را روی این برداشت
اناری دانه‌دانه بسته شد، مردی کبوتر شد
ولی در پشت‌جبهه مادری تا خورد، چین برداشت
. و روی شانه‌ی مردم، سبک‌تر می‌وزید از باد
مکعب، خالی‌خالی، خیابان، واپسین برداشت!
رضا علی‌اکبری



معنای حماسه ی میلیونی پیاده روی اربعین حسینی

حماسه اربعین حسینی، همان تصمیم نهایی یاری امام حسین(ع) در شب عاشوراست

تحقق پیش‌بینی رهبر انقلاب درباره کنگره عظیم اربعین/ سه کارکرد اساسی اربعین

های ,مقدس ,دفاع ,ها ,بسم ,کرده ,دفاع مقدس ,بسم الله ,شعر دفاع ,الله الرحمن ,الرحمن الرحیم ,الله الرحمن الرحیم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

online شیلات درشهرستان میانه John's site گروه تئاتر آناهیتا جعفر دُردانه Marc's receptions Patricia's notes فصل ۷ geandpostwittsubf عصر صفر و یک خبر بین