محل تبلیغات شما



درسوگ شهادت شهیدان

رفتند عاشقان خدا از دیار ما
از حد خود گذشت غم بی‏شمارما
دل‏هایمان به همره اینکاروان برفت
در ره بماند دیده امیدوارما
یک عده یافتند مقصد ومقصود خویش
واحسرتا به سر نرسیدانتظار ما
عمری پی وصال دویدیم وعاقبت
اندر فراق سوخت دل داغدارما
یاران زقید و بند علایقرها شدند
ماندیم و خاطرات کهن درکنار ما
افسوس روزگار شهادت به سررسید
سوز و گداز و آه و فغان شدنثار ما
دیگر تمام قافله‏ ها کوچکرده‏اند
برجای مانده است تن زخمدارما


آخرین عکس را سیاه. - شعر دفاع مقدس (37) - غزل - محمد حسین ملکیان

بسم الله الرّحمن الرّحیم
موشک کاغذی بلند شد و  پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپیما. بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد، پا شد و گفت: "یاعلی". افتاد
سقف با بمب اولی افتاد او به بالاسرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد شیشه‌ی عینکم ترک برداشت
یک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداخت
خاکریز از اتاق خواب گذشت و من و او سینه‌خیز می‌رفتیم
او به جز عکس خانوادگی‌اش هرچه برداشت بین راه انداخت.
به خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دست‌هایم بود
یک نفر دوربین به دست آمد آخرین عکس را سیاه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بین چند دست لباس
یونیفرم پلنگی او را روی ایوان جلوی ماه انداخت
محمّد حسین ملکیان

کربلای نرفته - شعر دفاع مقدس (36) - چهارپاره - سیّد حمیدرضا برقعی

خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
 پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را
 روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته
 "ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب.چه آوازی
زیر و بم های گوشه ی دشتی
شعرهای وصال شیرازی
می نشستیم گوشه ی مجلس
با همان شور و اشتیاقی که.
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که -
یک طرف جمله ی"خوش آمده اید
به عزای حسین"بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد 
دور تا دور این اتاق انگار
 گوشه گوشه چه می برپاست
توی این خانه ی چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری
عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانه ی اورا
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را
تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگارنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبه ی آخر
روضه ی میرزا گریز نداشت
پیرزن قطره قطره باران شد
کمی از خاک کربلا در مشت
السلام و علیک گفت و سپس
روضه ی قتلگاه او را کشت
تاهمیشه نمی برم از یاد
روضهء آن سپید گیسو  را
سالیانی است آرزو دارم
کربلای  نرفته ی او را

سید حمیدرضا برقعی

آسمان - شعر دفاع مقدس (35) - غزل - سیّد محمّدجواد شرافت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
جاری است در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین هشت آسمان
این جا پرنده های زیادی رها شدند
باید خطاب کرد به این دشت آسمان
دشتی که در قدم قدم خاک روشنش
دنبال رد پای خدا گشت آسمان
در پیشواز آن همه پرواز، بارها
تا این دیار آمد و برگشت آسمان
ای دشت بر غروب تو سوگند لحظه ای
از خون کشتگان تو نگذشت آسمان
سیّد محمّدجواد شرافت

پیکر صدپاره اش بر شانه است - شعر دفاع مقدس (34) - مثنوی - افشین مقدم

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی
افشین مقدم


وقتی که. - شعر دفاع مقدس (32) - غزل - زهرا بشری موحّد

بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای شهید زین الدّین

این عطر خون توست با آبان می آید
ازجاده های سرخ کردستان می آید
بعد از شهادت زنده تر خواهی شد ای عشق!
عاشق که بی جان می شود، با جان می آید
مجنون جزیره نیست، مجنون سینۀ توست
چون از جماران جنون فرمان می آید
فرمانده می داند که خیبر سوز دارد
وقتی که لشگر می رود، گردان می آید
***
یک شهر میگرید در آغوش مزارت
یکریز در گار قم، باران می آید
زهرا بشری موحّد

به دنبال سحر - شعر دفاع مقدس (31) - رباعی - هادی فردوسی

بسم الله الرّحمن الرّحیم
ما گرد مداری از خطر می‌گردیم
تا صبح به دنبال سحر می‌گردیم
سوگند به لاله‌ها، که همچون خورشید
زرد آمده‌ایم و سرخ برمی‌گردیم
هادی فردوسی

محدوده ی صبح - شعر دفاع مقدس (30) - رباعی - هادی فردوسی

بسم الله الرّحمن الرّحیم
پیراهنی از ستاره بر تن کردند
دل را به امید کوچ روشن کردند
آنجا که شب از رود خروشان تر بود
محدوده ی صبح را معیّن کردند
هادی فردوسی

وصیّت - شعر دفاع مقدس (29) - رباعی - قیصر امین‌پور

بسم الله الرّحمن الرّحیم
گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیّتی نداری؟ خندید
یعنی که همین بس است: لبخند به مرگ
قیصر امین‌پور

آماج سنگ - شعر دفاع مقدس (28) - چهارپاره - رضا شیبانی

بسم الله الرّحمن الرّحیم
مادر سلام! آمده‌ام بعد سال‌ها
انگار انتظار تو را پیر کرده است
زود است باز این همه پیری برای تو
شاید منم که آمدنم دیر کرده است
مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم
جایی که بودم از نفس جاده دور بود
آماج سنگ حادثه بودم ولی شگفت
آیینه ی شکسته من پر غرور بود
دیرینه سال بود که در دور دست‌ها
یک سرزمین به گرده ی من بار درد بود
در من کسی شبیه یلان حماسه‌ساز
بی‌وقفه با زمین و زمان در نبرد بود
دیرینه سال بود که سرپنجه‌های من
چنگال بسته بود به حلقوم خاک سرد
تا مغز استخوان مرا خورده بود خاک
تا مغز استخوان مرا خورده بود درد
قصد تو را زمین و زمان کرده بود و من
تنها برای خاطر تو این چنین شدم-
-که چنگ بر گلوی زمین و زمان زدم
یک عمر استخوان گلوی زمین شدم
مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم طول می‌کشید
تا ارتفاع شانه مردان شهرمان
از دست خاک پر زدنم طول می‌کشید
مادر نمیر! زندگی من از آن تو!
مادر نمیر! زندگی از آن میهن است
بعد از من آفتاب تو هرگز مباد سرد!
بعد از من آسمان تو هرگز مباد پست!
رضا شیبانی


معنای حماسه ی میلیونی پیاده روی اربعین حسینی

حماسه اربعین حسینی، همان تصمیم نهایی یاری امام حسین(ع) در شب عاشوراست

تحقق پیش‌بینی رهبر انقلاب درباره کنگره عظیم اربعین/ سه کارکرد اساسی اربعین

دفاع ,مقدس ,یک ,تو ,شعر ,خاک ,دفاع مقدس ,شعر دفاع ,الله الرّحمن ,بسم الله ,زمین و ,سیّد محمّدجواد شرافت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تست روانشناسی اضطراب ،افسردگی ،خشم ،دلهره، اضطراب و فشارهای روانی Freddy's notes Sonya's page تیوا مرکز دوربین مدار بسته آسمانی Andrea's collection ottourriamur eendypabti آنتی ارضا