محل تبلیغات شما





شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف در مورد نحوه شهادت ان حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند:

روایت اول

روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد.سپس مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است كه: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت كرده كه گفت:مامون به من دستور داد ناخن‎های خود را بلند كنم و این كار را برای خود عادی نمایم و برای كسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان كردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد كه شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان كردم سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت:حال شما چگونه است؟فرمود: امید بهبودی دارم.مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و كسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده‎اند؟حضرت فرمود: نه.مامون خشمناك شد و به غلامان فریاد زد كه چرا به آن حضرت رسیدگی نكرده‎اند.سپس گفت: هم اكنون آب انار بگیر و بخور كه برای رفع این بیماری چاره‎ای جز خوردن آن نیست.برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر كردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند كه از دنیا رفت.مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت كرده كه گفت:پس از آن كه مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود:ای اباصلت اینان كار خود را كردند و زبانش به ذكر خدا گویا بود.

روایت دوم

شیخ مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل می نماید كه گفت:حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست می‎داشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه كردند، و در دانه‎های آن چند روز سوزن‎های زهرآلود زدند، سپس آن سوزن‎ها را كشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری كه پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید.[۱۴]

غسل و تدفین جسد مطهر امام رضا علیه السلام

بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه‌‌اى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بیاور داخل قبه شدم و خاك را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است بمن بده تقدیم كردم بو كشیده ریخت فرمود در اینجا میخواهند برایم قبر حفر كنند سنگى پدیدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگهاى خراسان را جمع كنند نمی‌توانند آن را بردارند در مورد خاكى كه از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تكرار نمود.

آنگاه فرمود: این خاك را بمن بده كه خاك مدفن من است فرمود: در اینجا براى من قبر می‌كنند بگو هفت پله پائین روند و ضریحى بگشایند اگر امتناع ورزیدند مى‌‌گوئى باندازه یك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت می‌دهد.

پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى دید دعائى كه بتو مى‌‌آموزم خواهى خواند لحد پر از آب مى‌‌شود و ماهى‌‌هاى كوچكى در آن می‌بینى از همان نانى كه بتو می‌دهم براى آنها ریزه میكنى خواهند خورد وقتى تمام شد یك ماهى بزرگ آشكار میگردد ماهیهاى كوچك را می‌خورد بطورى كه یكى هم نمی‌ماند و بعد دیده نمی‌شود.

در این موقع كه ماهى بزرگ دیده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو مى‌‌آموزم بخوان آب فرو میرود و چیزى از آن باقى نمى‌‌ماند تمام این كارها را در پیش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: فردا میروم پیش این نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب میدهم چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مكن.

ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مى‌خواهد كفش پوشیده از جاى حركت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه‌هاى مختلف بود یك خوشه انگور بدست داشت كه مقدارى از آن را خورده بود همین كه چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حركت كرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید آن جناب را پهلوى خود نشانید امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است مأمون درخواست كرد از آن انگور بخورد فرمود مرا معاف دار گفت ممكن نیست شاید بمن اطمینان ندارى مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه‌اى پرت كرده از جاى حركت نمود.

مأمون گفت: كجا میروى؟

فرمود: به جایى كه فرستادى

وقتى خارج شد عبا را بر سر كشیده بود چیزى عرض نكردم تا داخل خانه شد دستور داد درها را ببندم در رختخواب خوابید من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم.

در همین موقع مشاهده كردم جوانى خوش روى با موى‌هاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد پیش رفته عرض كردم از كجا آمدى درها كه بسته بود فرمود كسى كه مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم كرده.

گفتم: شما كیستى؟

فقال انا حجة اللَّه علیك یا ابا صلت انا محمّد بن علی»

من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم

به طرف اطاق علی بن موسى- الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین كه چشم حضرت رضا علیه السّلام به اوافتاد از جاى جست و فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید بجانب خود كشانید. امام جواد پیوسته پدر را مى‌‌بوسید و آرام با او سخنانى میگفت كه من نفهمیدم.

در این هنگام كفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشكار شد سفیدتر از برف حضرت جواد آن كف را مكید امام دست در گریبان خود كرد چیزى شبیه گنجشك خارج كرده بحضرت جواد داد آن را بلعید. در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت.

حضرت جواد فرمود: ابا صلت حركت كن از انبار تخت بیاور با آب تا پدرم را غسل دهم.

عرض كردم: در انبار تخت و آب نیست فرمود هر چه میگویم بجاى آور داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بكمر زدم تا امام را غسل دهم.فرمود تو یك طرف برو كسى هست كه بمن كمك كند حضرت رضا را غسل داد باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى كه در آن كفن و حنوط پدرم هست بیاور وارد شدم زنبیلى دیدم كه قبلا در آنجا ندیده بودم آوردم خدمت ایشان پدر خود را كفن كرد و بر بدنش نماز خواند.

آنگاه فرمود تابوت بیاور، عرض كردم بروم پیش نجار بگویم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى دیدم كه در آنجا قبلا ندیده بودم جسم پاك امام را در آن تابوت نهاد دو ركعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شكافته گردید از خانه خارج شد.عرض كردم: یا ابن رسول اللَّه هم اكنون مأمون مى‌آید حضرت رضا را از من میخواهد، چه كنم؟

فرمود: ساكت باش الان بر میگردد هر پیغمبر اگر چه در مشرق بمیرد و وصى او در مغرب خداوند بین ارواح و اجساد آنها جمع خواهد كرد هنوز سخن‌ امام جواد تمام نشده بود كه سقف شكافته شد و تابوت بر زمین آمد، از جاى حركت نمود پیكر پاك امام را از تابوت بیرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اینكه نه غسل داده شد و نه كفن گردیده.

فرمود: حركت كن در را براى مأمون بگشا همین كه در را گشودم دیدم مأمون و غلامان ایستاده‌‌اند با گریه داخل شد گریبان چاك زد و بر سر خود میزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، كنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد آماده غسل و كفن شوند امر كرد برایش قبر بكنند.تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشكار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد یكى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است جوابداد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بكنند گفتم بمن فرموده است كه هفت پله بكنند و ضریحى بگشایند گفت بمقدارى كه ابا صلت میگوید بدون ضریح بكنید ولى لحد قرار میدهم.

وقتى رطوبت و ماهیها را مشاهده كرد گفت: پیوسته حضرت رضا در زمان زندگانى ما را از عجایب خود بهره‌‌مند میكرد اینك بعد از مرگ نیز نشان میدهد وزیرش گفت میدانى منظور از نشان دادن این عجایب چیست مأمون گفت: نه.

وزیر گفت: میخواهد بفهماند كه اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زیادى حكمروا و مدت طولانى مثل این ماهیهاى كوچك است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد كرد كه این سلسله را منقرض كند گفت راست میگوئى.

ابا صلت میگوید: آنگاه مأمون گفت آن دعائى كه میخواندى بمن بیاموز سوگند یاد كردم كه همین الان فراموش كردم راست هم میگفتم. دستور داد مرا زندانى كنند و حضرت رضا علیه السّلام را دفن نمود.

یك سال در زندان بودم خیلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا بصبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعایم تمام‌ نشده بود كه امام جواد وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض كردم: آرى بخدا قسم.

فرمود: حركت كن دست به زنجیرهائى كه به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اینكه غلامها و زندانبانها ایستاده بودند و مرا می‌دیدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان كه بیرون آمدم فرمود:

در پناه خدا دیگر نه تو مأمون را خواهى دید و نه او ترا. ابا صلت گفت: بعد از آن تاكنون مأمون را ندیده‌‌ام.[۱۵]

پانویس


  • مسارالشیعه (شیخ مفید)، ص 16.

  • منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 2، ص 312؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 97.

  • زندگانی چهارده معصوم علیهم‌السلام (ترجمه اعلام الوری – امین الاسلام طبرسی)، ص 424.

  • منتهی الآمال، ج 2، ص 312.

  • الارشاد (شیخ مفید)، ص 591.

  • الكامل، 5، ص 150 - طبرى، 11، ص 1030 - تاریخ ابوالفداء، 2، ص 23 - مختصر تاریخ الدول، ص 134 - مرآة الجنان، 2، ص 12 - وفیات الاعیان، 1، ص 321 (چاپ 1310 هجرى) - برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر گفته مى شود.» بیان كرده اند.

  • سید جعفر شهیدى، زندگى ى هشتمین امام، ص 202.

  • روح الاسلام، سید امیرعلى، ص 311 و 312

  • تذكرة الخواص، ص 355.

  • نظریة الامامة، ص 387.

  • عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 9- 358.

  • مدینه المعاجز بنا به نقل مرحوم سحاب در کتاب زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج 2، ص 153.

  • امالی الصدوق، ص63 - عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 256.

  • ارشاد، ج6، ص 295.

    1. زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ( ترجمه جلد 49 بحار الأنوار)، ص: 276 تا 279

    منابع

    • سید جعفر شهیدى، زندگى ى هشتمین امام، ص 202.
    • داود الهامی، نظر شیعه درباره علت شهادت امام رضا (ع)، مکتب اسلام، 1373، شماره 1 (ص 16 تا 28)
    • موسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام
    • زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ( ترجمه جلد 49 بحار الأنوار)، موسی خسروی، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1380 ش.

    معنای حماسه ی میلیونی پیاده روی اربعین حسینی

    حماسه اربعین حسینی، همان تصمیم نهایی یاری امام حسین(ع) در شب عاشوراست

    تحقق پیش‌بینی رهبر انقلاب درباره کنگره عظیم اربعین/ سه کارکرد اساسی اربعین

    كه ,حضرت ,فرمود ,ص ,رضا ,علیه ,حضرت رضا ,رضا علیه ,از آن ,علیه السّلام ,آن را ,عیون اخبار الرضا ,علیه السلام ترجمه ,ى هشتمین امام، ,شهیدى، زندگى ى

    مشخصات

    آخرین مطالب این وبلاگ

    برترین جستجو ها

    آخرین جستجو ها

    amcanineg وبلاگ OT اورژانس کامپیوتر جشنواره های کاریکاتور شرکت نواندیشان آماری آبیدر vailivugi خدمات و تجهیزات کد خدماتی 4 رقمی، خط 5 رقمی سیپ ترانک، سرویس تل سی پلاس TEL30، تانوما و FTTH hypergtotperf وبلاگ مرزبانی و انتخابات کنگره 60 اخبار آموزش و پرورش